META content=" > سینما ، ایران ، شوکران ،حکمت ، فلسفه، سیاست ، هنر ، اندیشه " شوکران
Wednesday, November 08, 2006

جنگ بازی

مطالب ذیل برگرفته از متن گفتگویی است با بهزاد نبوي که در سال‌هاي پاياني جنگ تحميلي در ستاد فرماندهي فعاليت مي‌كرد.

....بيش از هر چيزي وضعيت جبهه‌ها در پذيرش قطعنامه موثر بود. ما از فروردين 67 پياپي در برابر حملات عراق از جبهه جنوب و غرب عقب‌نشيني مي‌كرديم يا نيروهايمان محاصره و اسير مي‌شدند. بسياري از اسرا و بسياري از غنايم جنگي كه از ما گرفتند مربوط به همان ماه‌هاي آخر جنگ بود. واقعيت اين است كه جبهه جنگ و تحولاتي كه در ما‌ه‌هاي پاياني رخ داد عمدتا مساله آتش بس را به ما تحميل كرد.سرمنشأ اين عقب‌نشيني‌ها مربوط به تحولات جبهه‌ها بعد از عمليات كربلاي 5 بود. ‌طبق روال رسم بر اين بود كه هر سال ما يك عمليات بزرگ انجام مي‌داديم و دولت تجهيزات و امكانات خود را در اختيار نيروهاي مسلح براي انجام عمليات قرار مي‌داد، با اين اميد كه ما يك عمليات بزرگ پيروزمندانه داشته باشيم، ولي با هيچ كدام از اين عمليات‌ها آن پيروزي دلخواه حاصل نمي‌شد. اما چرا سالي يك بار مي‌توانستيم يك عمليات انجام دهيم چون توان كشور اجازه نمي‌داد كه بيش‌تر از سالي يك بار عمليات بزرگ انجام دهيم ما سالي يك بار امكانات و تجهيزات را جمع مي‌كرديم و يك عمليات را تدارك مي‌ديديم. بعد از عمليات پرهزينه و پرتلفات كربلاي 5 فرماندهان اعلام مي‌كنند كه امكان طرح عمليات بزرگ ديگري در جبهه جنوب وجود ندارد و اگر عمليات بزرگ ديگري بخواهد انجام شود، يگان‌هاي رزمي بايد به جبهه شمال و حلبچه منتقل شوند و به اين ترتيب تقريبا كه تمام سازمان رزم ما از خوزستان به حلبچه منتقل مي‌شود كه عمليات را از آن جا به سمت سليمانيه آغاز كند. دولت در آن زمان هنوز هيچ نقشي در ستاد فرماندهي كل قوا نداشت. با اين نقل و انتقال، خوزستان عملا بدون دفاع مي‌شود، با اين اميد كه عراق جرات و توان حمله به ما را ندارد. ما در خوزستان تقريبا نيرو نداشتيم و تمام نيروهاي رزمي ما به جبهه شمال رفتند. با اين ريسك كه عراق به ما حمله نمي‌كند. مي‌گويند مشاوران مصري ارتش عراق به آن‌ها پيشنهاد حمله به فاو را مي‌دهند و فاو در عرض هشت ساعت به تصرف ارتش عراق در مي‌آيد ولي آن‌ها تا سي و شش ساعت اعلام نمي‌كردند كه فاو را تصرف كرده‌اند و فكر مي‌كردند كه تله‌اي در كار است. به دنبال اين حمله عراقي‌ها احتمالا متوجه وضعيت ما در جبهه جنوب شده و وقتي عمليات شلمچه را مي‌خواستند آغاز كنند شب قبل از عمليات، صدام سخنراني و اعلام مي‌كند كه ما مي‌خواهيم فردا به شلمچه حمله كنيم، حتي ارتش عراق شب قبل از عمليات، خاكريزها را باز و محل حمله را مشخص مي‌كند. ولي اينها خاصيتي براي ما نداشت چون ما نيروي رزمي در جبهه جنوب نداشتيم، به همين دليل حمله كردند و ابوالخصيب را كه ما در كربلاي 5 با سي هزار شهيد تصرف كرده بوديم باز پس گرفتند.‌البته سياست صدام اين نبود كه وارد خاك ما شود هر جا كه تا مرز مي‌رسيد متوقف مي‌شد. از آن به بعد نيز پياپي عمليات انجام مي‌دادند و بخش‌هاي تحت اشغال قواي ما را در جنوب و غرب، يكي پس از ديگري، با استفاده و از غيبت نيروهاي رزمي ما تصرف مي‌كردند. البته از روزي كه ستاد فرماندهي تشكيل شد. بنده از افرادي بودم كه اصرار داشتم كه از حلبچه عقب‌نشيني كنيم و نيروها را به خوزستان برگردانيم. اين نظر مورد استقبال قرار نگرفت و چون احساس خطر مي‌كردم نامه‌اي در اين زمينه به امام نوشتم و وضعيت جنگ و علت اينكه ما نمي‌توانيم در جبهه جنوب حملات عراق را دفع كنيم از ايشان توضيح خواستم و از ايشان خواستم به اين مساله توجه ويژه‌اي كنند. تا آن جا كه به خاطر دارم رييس وقت ستاد مشترك ارتش هم با من در اين زمينه هم عقيده بود. به هر حال عقب‌نشيني از جبهه شمال تا روزهاي پاياني جنگ رخ نداد و پياپي در جبهه جنوب و غرب عمليات مي‌شد و نيروهاي زيادي از ما به اسارت عراقي‌ها در مي‌آمدند. در ستاد فرماندهي كل قوا فرماندهان ارتش اعلام كردند اگر عراق تصميم بگيرد، مي‌تواند در ظرف سه ساعت آبادان و خرمشهر يا دزفول و در ظرف هشت ساعت اهواز را تصرف كند. فرماندهان سپاه هم تا آن جا كه به ياد دارم، اين نظريات را رد نمي‌كردند. بنابراين مشاهده مي‌كنيم كه پذيرش آتش عمدتا بس ناشي از وضعيت نظامي ما در جبهه‌ها بود، نه ناشي از نامه آقاي رضايي و نه ناشي از وضع بد اقتصادي كه از قبل هم بود. ما از اواخر 64 وضع بد اقتصادي داشتيم. ولي با اين وضعيت هميشه جنگ تداركات مي‌شد. نامه‌اي كه آقاي رضايي نوشته بود و تجهيزات خواسته بود همه آن‌ها در عمليات به سوي كربلاي دو خواسته شده بود و جديد نبود واقعيت اين بود كه شرايط ما در جبهه‌ها شرايط خوبي نبود و خطر تصرف دزفول، آبادان و خرمشهر، كشور را تهديد مي‌كرد. چرا سياست عراق اين بود كه وارد خاك ما نشود؟ به نظر من كار عاقلانه‌اي مي‌كرد كه در اواخر جنگ وارد خاك ما نشد. عراق بنا داشت كه جنگ را تمام كند و اگر وارد خاك ما مي‌شد ما مجبور بوديم همچنان جنگ را ادامه دهيم. چرا مسوولان جنگ در آن زمان تمايلي به پايان جنگ نداشتند؟ همه مسايلي كه در پاسخ قبلي توضيح دادم در چهارماه آخر جنگ اتفاق افتاد در اين فاصله تحولاتي رخ مي‌دهد و بحث پذيرش آتش بس مطرح مي‌شود. تا قبل از آن، استراتژي ما همان بود كه قبلا عرض شده يك پيروزي بزرگ نظامي و پذيرش آتش‌بس. ‌ آيا سال‌هاي بعد از فتح خرمشهر مسوولان به فكر اتمام جنگ نبودند؟ شنيده‌ايم پس از يكي دو عمليات بي‌نتيجه و يا كم نتيجه عده‌اي از امام خواسته بودند اجازه مذاكره براي پذيرش آتش‌بس بدهند و امام هم در پاسخ به آن‌ها گفته بود كه آن زمان كه بايد مي‌پذيرفتيم (فتح خرمشهر) و در موضع قدرت بوديم اين كار را نكرديم، ولي حالا اگر آتش‌بس را بپذيريم، آن‌ها احساس ضعف در نيروهاي ما مي‌كنند. اين سخن امام احتمالا مبناي پذيرش آتش‌بس از موضع قدرت (پس از يك پيروزي بزرگ) شد. من تصور مي‌كنم ما چون يك تحليل و استراتژي دراز مدت نداشتيم، بر اساس پيروزي‌ها و شكست‌هاي مقطعي مشي خود را تغيير مي‌داديم. وقتي در فاو پيروز شديم مغرور شديم و فكر ‌كرديم كه اين پيروزي‌ها ادامه دارد و به پيروزي فاو قانع نشديم. در فتح خرمشهر هم به آتش‌بس قانع نشديم ولي بعد از عمليات رمضان ترديد ايجاد شد كه نمي‌شود به سادگي به اهداف بعدي جنگ رسيد. مقاومت عراق در عمليات رمضان از نظر نيروهاي ما غيرقابل تصور بود، لذا تمايل به توقف جنگ ايجاد شد به همين دليل، يعني فقدان استراتژي، وقتي عراق بخش‌هاي مهمي از خاكمان را در ابتداي جنگ اشغال كرد، انقلابي و تندترين شعارمان جنگ جنگ تا پيروزي بود،ولي پس از فتح خرمشهر، شعار جنگ جنگ تا سقوط صدام سرداديم و طبعا با اين شعار ديگر نمي‌شد كه با صدام بنشينيم و براي آتش‌بس مذاكره كنيم.لذا تا آخر 66 ما با اين استراتژي جلو رفتيم و وقتي هم كه به حلبچه رفتيم همين استراتژي را داشتيم. عراق هم از سال 67 تهاجمات جديد را شروع كرد و بحث آتش‌بس جدي‌تر شد البته در ستاد فرماندهي كل قوا هيچ وقت موضوع آتش بس مطرح نشد. در ستاد ما به دنبال راه حل بوديم كه چگونه جلوي تهاجم جديد عراق را بگيريم. اين مساله را خوب است بدانيد كه در ستاد مزبور هيچگونه بحثي در مورد آتش‌بس نشده است. فقط گويا در آخرين جلسه‌اي كه نامه امام آماده شده بود و من هم به دليلي در آن شركت نداشتم، آقاي‌ها شمي يك صحبتي در خصوص آتش‌بس كرده بودند. البته به نظر من بهترين تصميم اين بود كه امام آتش‌بس را در آن زمان پذيرفت.


www.shocaran.blogspot.com