META content=" > سینما ، ایران ، شوکران ،حکمت ، فلسفه، سیاست ، هنر ، اندیشه " شوکران
Wednesday, June 06, 2012

که دل به‌ دست کمان‌ ابرويست کافرکيش


از یک سو فقیهان رسمی جمهوری" کافر" پرور ایران در صدور حکم ارتداد با یکدیکر مسابقه گذاشته اند واز سو‌ی دیگر منکران در خوار داشت نام پاکان و پیامبران و ناسزا گفتن به آنان، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند. صف آرایی حیرت انگیزی است.
فقیهان به عمد و اصرار میکوشند تا نشان دهند که اگر بیش از این قدرت یابند، سری را بر گردن مرتدی و جانی را در کالبد کافری به جا نخواهند نهاد . کافر کیشان نیز به صد زبان با هم میهنان خود می‌گویند که اگر از چنبر استبداد بجهند، بی‌ تردید و بی‌ دریغ ،آزادی بدست آمده را صرف تمسخر و تخفیف آموزگاران دین و آموزه‌های آنان خواهند کرد و پیش از آن که به صنعت و اقتصاد و سیاست برسند ، به حساب دینداران خواهند رسید و با آنان و عقاید‌شان تصفیه حساب خواهند کرد و ناظران به درستی‌ در یافته اند که آینده را نه به دست فقیهان کافرخوار میتوانند بسپارند و نه به دست کافران مسلمان خوار که رویه های زشت یک سکه منحوس اند: اسلام کشی یا کفر کشی.تهمت تکفیر پیشینه یی کهن دارد و دامان نامداران بسیاری را دریده است. نقد منکرانه دین نیز در دوران جدید، حدیث کهنه یی است و دست کم قدمت چند صد ساله دارد . پیش از آنکه مارکس نقد دین را در صدر همه نقد‌ها قرار دهد ، ولتر‌ها و دیدرو‌ها پیکر دین را به تیر‌های طعن و طنز خسته بودند. با این همه دین جان سختی کرد و چراغ کلیسا‌ها روشن ماند و همین که پیکر نیم جانش، بر خلاف انتظار سکولار‌ها ،در دوران پسامدرن جان دوباره گرفت و ابراز هویت نمود و خرق عادت‌ها کرد و انقلاب‌ها آفرید، خرد ورزانی چون هابرماس سکولار بر آن شدند تا از جامعه پسا سکولار سخن بگویند و " دیالوگ " میان مؤمنان و مخالفان را پیشنهاد و توصیه کنند.رفتار پاره یی از منکران غربت گزیده ایرانی‌، اما، نشان میدهد که نه تنها دماغ دیالوگ ندارند و شیوه نقد راستین را نیاموخته اند ، بلکه در بی‌ خبری و عقب ماندگی از قافله تاریخ وعقلانیت ، فقط زبان طعن و تمسخر‌شان با ز و دراز است و به جای آنکه از در دوستی وآشتی درآیندو دل اهل ایمان را به دست آورند و همدلانه ، کجی‌های اندیشه آنان را به غربال نقد و منطق بپالایند وبه دیالوگی متقارن روی خوش نشان دهند و خودرا آماده شنیدن نقد و نظر کنند ، به شنعت زدن و خبث گفتن رو می‌‌آورند و از لذت موهوم آن بشاشت می‌‌اندوزند.
نقد علمی‌ البته صورت و سیرت دیگر دارد. و کورچشمی بسیار می‌خواهد که آدمی‌ تفاوت میان نقد موقر و طعن موذی را در نیابد . صاحب این قلم خود به سبب نقد دین داغ تکفیر و زخم ارتداد بر چهرهٔ دارد و دیری است که صلیب مرگ خود را بر دوش می‌کشد .همین قلم بود که سال‌ها پیش نوشت " امر دین عظیم تر از آن است که فقط به عاشقان سپرده شود.کافران ومنکران هم درین وادی حقی وحظی دارند" .وباز صاحب همین قلم بود که برای اولین وآخرین بار در دانشکده الاهیات دانشگاه تهران آراء لودویگ فویرباخ ودیوید هیوم را در نقددین تدریس کرد وبه دانشجویان طریقه ساخت شکنی دین را آموخت. شریعتی هم چندان از نفاق دینی و تزویر روحانی سخن گفت که دین فروشان برآشوفتند و برای فروکوفتنش با شکنجه گران سلطنتی هم داستان شدند. ما البته دین را نقد همدلانه می کردیم. و گلزار دیانت را تهی از آفات و خرافات و گزندگان و درندگان میخواستیم ومیخواهیم.هیوم وکانت و هگل و مارکس وفویرباخ هم ناقدان محترم دین بودند و دینداران الی الابد وامدار موشکافی های اندیشه گرانه آنانند.هیوم وقوع معجزات را نقد کرد ،کانت دعا کردن را بی‌معنا میدانست،هگل خدایی تاریخی وحلولی را می پرستید،فویرباخ ومارکس هم دین راافیون روان یا افیون توده ها میدانستند. کسانی هم بودندوهستند که فرا تر از مصلحان می روند و نه به اصلاح دین بل به امحاء آن می‌اندیشند ومی کوشند.اینان هم مادام که به نقد عقلانی پایبند باشند سعیشان مشکور است و جهدشان مأجور.
روی سخن با کسانیست که جرعه صحبت را به حرمت نمی نوشند و شرط ادب را در محضر خرد نگه نمی دارند و دین ورزان را به تازیانه تحقیر می رانند و دامن بزرگان دین را به لکه اهانت می آلایند.
روی سخن با دین ستیزانی است که بنام نقد اهانت ونفرت می پراکنند ورقم مغلطه بر دفتر دانش میکشند وسر حق بر ورق شعبده ملحق میکنندو نفس کافری را عین روشنفکری و ترقی می انگارند وچهره ای کریه از آزادی می نگارند وپلیدی ها و زشتی ها را به بهانه حق و آزادی مجاز و مطاع می شمارند و "نه آن در سر دارند که سر بکسی فرود آرند."مغالطه مهلکی که ذهن و ضمیر این طاعنان را تسخیر کرده این است که هرچه "آزاد است رواست." به قوت باید گفت که این سخن سخت نارواست.آدمیان برای طمع ورزیدن و حسد ورزیدن ، بخل ورزیدن، غیبت کردن، مسخره کردن، پرخوردن، پر گفتن، آدرس غلط به جویندگان دادن و هنگام بیماری نزد طبیب نرفتن و... آزاداند، یعنی هیچ قانونی آنان را منع و مجازات نمی کند. اما در عین آزاد بودن ، پاره ای از آن خصال و افعال از اقبح قبائح اند و به هیچ حیله و بهانه یی پلیدی شان پاک و پیراسته نمی شود.آزادی ، جراحی پلاستیک نیست که زشتی ها را زیبا کند. آزادی چون نور است که زشتی ها و زیبایی ها را آنچنان که هستند می نمایاند. تمسخر کردن و نام بزرگان را بزشتی بردن، رذیلت است ولو آزادانه انجام شود. اهانت ناروا است ولو نام نیکوی نقد بر آن نهاده شود.خودرا فریب ندهیم. چه کسی می تواند بپذیرد پیامبر اسلام را به صورت خوک نشان دادن یا امامان شیعه را سید گدا خواندن (در رسانه‌های لوس آنجلسی) ، نقدعلمی یا تحلیل تاریخی یا مبارزه سیاسی است؟ درسراسر دوران روشنگری که نقد دین در صدر کارنامه منکران قرار داشت، هیچ کس عیسی مسیح را به صورت خوک نکشید و هیچ کس حواریون عیسی را بی‌ سر و پا نخواند.”یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم" دین گریزان غربت گزیده ایرانی‌ گشاده دستانه شیپور آزادی را از دهانه گشادش می‌‌نوازند و تمرین آزادی را از آزادی پلشتی ها و قرآن سوزی‌ها آغاز کرده اند و نعمت زیستن در اقالیم آزاد را چنین کفران میکنند؟صاحب این قلم و همراهانش سالهاست بر شیعیان بانگ میزنند که خلفای پیامبر را سب و لعن نکنید و دشنام و ناسزا نگویید و تخم نفرت و کینه مپراکنید و آتش دشمنی برنیفروزید، حالا بیایند و ازین آزادی پروران! بشنوند که اهانت به مقدسات دیگران و دامان فضیلتشان را به رذیلت آلودن شرط و لازمه آزادی است و کسی‌ را به خاطر آن نباید نکوهش کرد!" حیرت اندر حیرت آمد زین قصص " من نمی‌دانم اگر فردا و پس فردا رعدی بخروشد و برقی بدرخشد و راه بازگشت آوارگان به وطن هموار شود، این ناسزا گویان چگونه میتوانند بی‌ خفّت و بی‌ خجلت، چشم در چشم مردان و زنان و دختران و پسران بی‌ شماری بدوزند که عقدشان را در محضر قرآن بسته اند و به آیین محمدی بر یکدگر حلال شده اند و باذن خدا ازیکدیگرکام گرفته اند، فرزندانشان را محمد و فاطمه نام نهاده اند و الگوی مروّت و شجاعت را در علی‌ دیده اند ؟ نام محمد را بی‌ صلوات بر زبان نمی‌‌آورند و قرآن را بی‌ بوسیدن به دست نمیگیرند و آب خنک را بی‌ یاد تشنگی حسین نمی‌‌نوشند و غبار تربتش را بر دیدگان میسایند. چگونه می‌توان در خرمن ایمان و آرامش قومی آتش عداوت زد و در میان‌شان به آرامی زیست؟پدر کشتی‌ و تخم کین کاشتیپدر کشته را کی‌ بود آشتی‌با طاعنان دین گریزمی‌گویم : اگر در پی‌ برکندن بیخ اسلامید، آب در هاون می‌کوبید و جهد بی‌ توفیق می‌کنید. هم خدای مسلمانان ( به شهادت قرآن ) وعده تثبیت این دین را در زمین داده است، لیظهره علی الدین کله، و هم ( به شهادت تاریخ ) این شجره طیبه محمدی در فزونی و تناوری بوده است و از آمد و رفت کلاغان، شاخ و برگش نفرسوده است .به قول جلال الدین بلخی : "مصطفا را وعده کرد الطاف حق.........او بخفت و بخت و اقبالش نخفت “. در افتادن با تمدنی چنین ستبر و سترگ نه کاری است خرد. بل از حریصی عاقبت نادیدن است بر خود و بر عقل خود خندیدن است " و به قول خواجه شیراز :صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف‌ای دل! تا باد نپیماییو اگر برای تشفی خاطر چنین می‌کنید ، وجدان شرمگین اخلاق نمیپسندد که دل دیگران را خون کنید تا دل خودتان خوش شود..اگر استبداد دینی ایران را نشانه رفته اید، نشانه گیری تان خطاست؛ دل مردم را به دست آورید تا در مبارزه با استبداد همدست شما شوند. زخم زبان زدن و دل مؤمنان را آزردن از خرد سیاسی به دور است و راهی‌ بدهی نمی‌برد.اگر قصد روشنگری و خرافه زدایی و دین پیرأیی دارید، بسم الله! راهش نقد علمی‌ و تحلیل محققانه و همدلانه است و فتح باب دیالوگ و قبول شرافتمندانه رقیب ، نه طعن و تخفیف و تمسخر.من در عجبم که چرا از اردوگاه" سکولار " ندایی و صدایی بر نمی خیزد و چرا از تاریخ مغرب زمین درس نمیگیرند و همزبان با مومنان، بر قبیله طاعنان نمی شورند و به نصح ناقدانه ایشان دهان نمی گشایند؟ مگر نهی آنان فقط برعهده دینداران است؟ اینهمه تلویزیون و اینهمه سایت اینترنتی، روزان و شبان در کار تولید نفرت و فضیحت اند و جدال کفر ودین را دامن می زنند و عقلای قوم نشسته اند و تماشا میکنند و زبان از هدایت بسته اند. سکولارها به داد سکولاریزم برسید ! این نفرت فروشی های تندروانه، چهره دین ستیزانه به سکولاریزم خواهدبخشید و در فردای موعود کار بدست همه خواهد داد.
آنچه را آوردم هم از سر غیرت مسلمانی بود هم مصلحت سیاسی و هم دغدغه فرهنگی. آیا کمال بی فرهنگی وبی تدبیری نیست محبوب مسلمانان را آزردن و در میدان مبارزه با استبداد ، آتش اختلاف عقیدتی افروختن؟
باری اگر ، ایرانیان همه یهودی یا مسیحی یا.... هم بودند، بی کم وبیش با طاعنان در یهودیت و مسیحیت و... همینگونه خطاب می کردم و آنان را به نقد مشفقانه و ترک طعن دشمنانه فرا می خواندم و مروت و مدارا و ادب و حرمت نگهداشتن را که ارزشهای فرادینی اند، در گوششان فرو میخواندم که:بی ادب تنها نه خودرا داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد***این وجیزه ناقدانه وناصحانه بی تکمله یی تمام نیست. خطابی هم با قبیله فقیهان دارم:روشنفکران دینی بی نفاق و بی تزویر دغدغه دیانت دارند، به پیامبر مکرم اسلام ایمان وارادت می ورزند و بر خوان آن خوانسالار معنویت نشسته اند و از دست او جرعه معرفت می نوشند، اما سه چیز آنانرا از شما جدا میسازد:الف: اخلاق و تجربه متعالی عرفانی را از فقه برترمی نشانند.ب: بر کثرت اندیشه ها و ادیان مهر قبول می نهند و در آرزوی محال مسلمان کردن و مسلمان شدن همه مردم ننشسته اند وهمه کافران را لزوما گمراه و دشمن حقیقت نمیشمارند.ج: برون رفتن از دین را همچون درآمدن در دین، از حقوق آدمیان می شناسند و جان را برتر ازعقیده می نشانند و عقل را همه جا محترم می دارند چه وقتی که فتوا به ایمان دهد و چه وقتی که فتوا به کفر دهد.برین قرار، بالاجماع مباح کردن خون  و آبروی کسی را به سبب خروج از دین مباح نمی شمارند. سفارش من به شما این است که عالم باعمل باشید و در درجه نخست به مقلدان خود بگویید تا در مقدسات دیگران طعن نزنند و خلفای ثلاث را لعن نکنند و آنگاه اگر غم اسلام می خورید و آنرا  توانا و آبرو مند می خواهید با طاعنان  و کافران از در محبت درآیید و به نصیحت مشفقانه بپردازید و برای هدایتشان دعای مخلصانه کنید. به کرشمه یی بازار ساحری وناموس سامری را بشکنید. بگذارید از قم بانگ ارشاد و شفقت برخیزد نه نعره قتل و خشونت. از مولانا ،چهر ه متبسم اسلام، بیاموزید :می‌شنیدم فحش و خر میراندمرب یسر زیر لب میخواندم - هر زمان می‌گفتم از سوز دروناهد قومی انهم‌لا یعلمونامروز در جهان، ایران تنها کشوری ( و قم تنها شهری ) ست که در آن حکم رسمی‌ قتل مرتدان صادر میشود و چنین نشانی‌ بر پیشانی اسلام و ایران، موجب فخر و ابتهاج نیست. برین کارنامه بی‌ افتخار مهر خاتمت نهید. اگر می‌ترسید طعن طاعنان و کفر کافران در استواری درخت پر صلابت اسلام رخنه افکند ، دل دلیر دارید که آن آفت موجب چندین مخافت نیست .به صبر کوش توایدل که حق رها نکندچنین عزیز نگینی به دست اهرمنیاگر آفتی ومخافتی هست سکوت شما فقیهان در ستم بازار جمهوری اسلامی ایران است که خبر قساوت های قصابانش به تواتر رسیده است ودل انسانیت واسلامیت را بدرد آورده است. سکوت شما اینک کم از شرکت درآن مفسده ها ومظلمه ها نیست. و اگر اهانت به رسول مکرم و آل او شما را خشمگین می‌کند، خشم خود را برای خدا فرو خورید و ادب از بی ادبان بیاموزید و به هوش باشید که:صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید خوبان در این معامله تقصیر میکنند
و چنانکه قرآن فرمود : ادفع بالتی احسن. و جادلهم بالتی احسن

شنیدم که مردان راه خدادل دشمنان را نکردند تنگتورا کی‌ میسّر شود این مقام که با دوستانت خلاف است و جنگعبدالکریم سروشخرداد ۱۳۹۱----------------------------------------------* کافر به معنای نامسلمان است وهیچ بار ارزشی ندارد. این واژه را از آنروی بکار گرفته‌ام که پاره یی از غربت گزیدگان خود را کافِر میشمارند وحتی به آن افتخار میکنند.
x












































































Friday, September 30, 2011

ناله سر مکن

این بخشی از بیانیه جبهه مشارکت برای ابراز نگرانی فراوان از روند ادارۀ کشور و حاکمیت فساد گسترده! در لایه های درونی حاکمیت میباشد.که البته جبهه مشارکت، ادامه ی این روند را جز نابودی کشور و براندازی جمهوری اسلامی نمی داند!
« کل درآمد نفتی کشور از شروع استخراج نفت تاکنون نزدیک به یک هزار میلیارد دلار است که بنا بر گزارش منابع رسمی ، بیش از پانصد میلیارد دلار آن در شش سال اخیر بدست آمده است.»
«فارغ از برنامه ی چهارم توسعه اقتصادی– اجتماعی- فرهنگی کشور که توسط مجلس هفتم و دولت نهم زیرپا لگدمال شد، براساس قوانین بودجه ی سنواتی ( هر چند بر خلاف قانون برنامۀ فوق الذکر) مجموع هزینه های مجاز توسط دولت نهم و دولت کودتا، کمتر از چهار صد میلیارد دلار بوده است و این بدان معناست که باید حدود یکصد میلیارد دلار در حال حاضر در حساب ذخیره ی ارزی کشور موجود باشد. اما با کمال وقاحت، دولت، بانک مرکزی و مجلس شورای اسلامی به روشهای مختلف اعلام نموده اند که در این حساب هیچ پولی نیست. چه کسی باید سوال کند که بر سر این یکصد میلیارد دلار یا بیش از یکصد هزار میلیارد تومان چه آمده است ؟ در حالی که مجلس مسلوب الاختیار است و نهادهای ناظر هم زبان بریده و دست و پا شکسته به کنجی خزیده اند و فقط آه و ناله می کنند چه کسی باید پاسخ دهد که تکلیف این حجم عظیم سرمایه ملی که رقم سه هزار میلیارد تومان در برابر آن هیچ حساب می شود، چیست؟»
در حالیکه که به تعبیر بیشتر اصحاب انقلاب ، نظام «جمهوری» و «اسلامی» ایران مدت ها قبل توسط آقایان براندازی گردیده شاید بهتر باشد کسی این عزیزان را از خواب بیدار کنه!

Wednesday, July 20, 2011

یاد ایام


Monday, July 04, 2011

شتر سواری دولا سه لا!

صحبت های اخیر مجتبی واحدی (+) به قبای برخی از آقازاده ها و آقایان برخورده است.به نظر من هم , ما می بایست اول تکلیف خودمان را با اصطلاح بسیار گسترده و فراگیر"اصلاحات" و "اصلاح طلبی" مشخص کنیم.
آیا در شرایطی که طرف مقابل در نهایت خلوص نیت و بدون کوچکترین لاپوشانی مکررا و به تفصیل مراد خود را از رافت با غیر خودی های فعلی , مدارا با«جریانات حاکم در دولت» دانسته و بدون هیچ اغماضی گناه "رای جویان" را غیر قابل گذشت می داند , این همه اصرار برای دستبوسی و طلب عفو از طرف آقای خاتمی لازم میباشد.
در حیرتم از خاتمی عزیز!
غیرتم آید که پیشت بایستند
بر تو میخندند و عاشق نیستند
Monday, June 13, 2011

در غم ما روزها بی‌گاه شد

به نام خدا

عزيزی به خواب رفت، هاله ای در سحاب رفت وسايه ای با آفتاب رفت.
"گر سنگ ازين حديث بنالد عجب مدار" ، "کز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران".
يکی را دست اجل و دومی را دست ستم از ما گرفت . چه می شد اگر دست اجل گلوی ستم را می فشرد و مير اجلّ را با خود می برد؟
شربت مرگ مر آن پاکيزه جانان را گوارا باد که پا ک وچالاک رفتند واکنون در اقليم هشتم ، در ارض ملکوت و در سايه رحمت حقّ، آرميده اند و به ما محبوسان سجن طبيعت و مجروحان جورولايت ندا ميدهند که "يا ليت قومی يعلمون بما غفرلی ربّی وجعلنی من المکرمين".
هرگاه يکی از اين مجاهدان عاشق و پارسا در می گذرد حس می کنم بارما سنگين تر و کار ما سهمگين تر می شود. با خود زمزمه می کنم " که خود آسان بشد وکار مرا مشکل کرد". در اين دوران پر تلاطم که " ز منجنيق فلک سنگ فتنه می بارد " ، آنان که بايد نگاهبان روح و معنا و آموزگار زهد و تقوا باشند، خود چنان جسمانی و دنيوی شده اند، و چنان گلوی نجابت را به تيغ شرارت بريده اند، و جهل را بجای علم، وجن را بجای انس نشانده اند و ريا را حلال و نظر را حرام کرده اند ، و چنان چاه های نفت راتهی و چاه جمکران را پر کرده اند، و چشم ها را به نم و دل ها را به غم نشانده اند،وقرآن را دام تزوير وشريعت را دکان معيشت کرده اند، وخاک دنائت درچشم مروّت زده اند و آب دهان بر روی بصيرت افکنده اند، وچنان جان را ارزان ونان را گران کرده اند، و حرمت قضا و انتخاب و قانون را برده اند ، و جاهلان را تکريم و عاقلان را تحقير کرده اند ،و بر دهان آزادی پوزه بند زده اند و کام عدالت را تلخ کرده اند، و قتل و تجاوز وجعل وتقلب راسکه رايج و روان کرده اند، و... که دست ودهان دردمندان و درمانگران رااز شرم بسته اند وجان وروانشان را خسته اند.
اين نيکخواهان ودرد مندان که عمری دل در گرو مذهب ومليت داشته اند ،وهردو را باهم می‌خواسته اند ،از يکسو راهی به آسمان جسته اند و در سايه نگاه نوازشگر خداوند ، معنا و باطنی برای حيات خاکی طلب کرده اند، و به اقتفاء رسول مکرم ، به تتميم مکارم اخلاقی کوشيده اند، واز سوی ديگر آسايش دوگيتی را در مروّت با دوستان و مدارابا دشمنان ديده اند و به حکومت فرا دينی فتوا داده و فرا خوانده اند، و بر قراءت رسمی از دين خط بطلان و پايان نهاده اند،وپنجه در پنجه استبداد واستعمار افکنده اند وبر استقلال وطن وآزادی هموطنان پا فشرده اند و درين راه جفا و جور جماعت جاهلان را به جان خريده اند و در نبرد با ناراستی ها سپر نينداخته اند ، و عزّت فقر وقناعت را به خواری حرام خواری از خورجين ژنده ولايت نيا لوده اند، و بر در ارباب بی مروت دنيا به دريوزه نرفته اند، وخلوت دل را از صحبت اغيار پيراسته اند، و در انتظار ظفر، صبورانه خطر کرده اند ، و خسته ازخنجر خزان ،خنده خرّم بهار را نویَد داده اند،اينک اينان بکدام دليری از معشوق زيبا روی خود سخن بگويند ، که می بينند مشتی سفله و سفيه ، ديوی را به سودای زر و به سرخاب تزوير بزک کرده اند و حلّه حورو پری پوشانده اند، و بنام مليت و مسلمانی می فروشند
پری نهفته رخ و ديو در کرشمه حسن
بسوخت ديده ز حيرت که اين چه بوالعجبی ست
ايرانيان وپارسيان بسی بختيار بودند که آفتاب عنايت خداوندی و سحاب رحمت مصطفوی بر آنان سایۀ عزت افکند تا به شرف اسلام مشرّف شدند وردای ايمان بر تن کردند و جرعۀ معرفت از جام رسالت محمّد نوشيدند و کتاب و حکمت او را عزيز داشتند و در فهم و تفسير آن به جان کوشيدندواسلام را ايرانی وايران را اسلامی کردند و چراغ فرهنگ فروخفتۀ خود را به مدد آن فروغی نو بخشيدند و با شکفتنی شگفت، هويتی و حقيقتی و جانی و جانانی تازه يافتند.
حاملان و خادمان و بانيان اين فرهنگ پر فروغ نو آئين ، نه چندان اند که نامشان به حصر و احصا در آيد وآسمان علم و ادب ايران از فقيهان وشاعران و عالمان و عارفان و فيلسوفان و متکلّمان ومتفکّران و هنرمندان مسلمان ، چنان پر ستاره است ، که با خورشيد روشن پهلو می زند.
دريغا ودردا که واليان جائر جمهوری اسلامی ، امانت داران و وارثان لايقی برای اين ميراث مفخّم نبودند. حريصانه و گدا طبعانه ، براين خوان يغما نشستند وسفيهانه مستی کردند وخم شکستند. هر چه در خزانۀ اسلام وايران ، به هزاره يی جمع آمده بود به دهه يی مصرف ومستهلک کردند. دست تطاول در مقدّسات گشودند و چوب چپاول بر افتخارات زدند.
نه فقط علی ومحمّد وحسين و زينب را خرج هوس های حقير و افکار فقير خود کردند ، که فردوسی و طبری و فارابی و بوعلی و سهروردی ومولوی وحافظ وصدرالدين شيرازی را نيز در مسلخ منافع خود سر بريدند. و از فرهنگی فربه و فاخر ، جثه ای عليل و عاجز بر جای نهادند که نه بازوی رنجورش دست کسی را تواند گرفت نه رخسار کريهش دل کسی را تواند برد. و آنگاه از جوانان حقيقت جو و جسارت خو ، گله سر دادند که چرا از جور ولايت و ولايت جور می گريزند، وچرا کرامت تراشی ها و خارق عادت بافی ها وگندم نمايی وجو فروشی هايشان را به جوی بر نمی گيرند، و متاع بی مشتری شان را به پشيزی نمی خرند.
امروز قم مرکز رسمی خرافه پروری و سفاهت گستری حکومت شده است. ياوه يی نيست که بر منبر ها گفته نشود و خرافه يی نيست که در قم ساخته و صادر نگردد. و قساوت وشرارتی نيست که در آنجا توجيه وتجويز نيابد. ولیّ جائر جمهوری ( که بی گمان نا مش در زمره جباران بی رحم تاريخ رقم خواهد خورد ) می پندارد که با جمعی شاعر کم شعور ومداح منقبت خوان مجيز گو و مشتی واعظ مدعی و متوهّم ، می تواند کرسی نظريه پردازی و فرهنگ سازی داير کند و به جنگ با " تهاجم فرهنگی " برود!
امروز ابليس هم از آنچه پليس در ايران ميکند بيزارست وظلم هم از آنچه در محکمه ها و محبس های جمهوری اسلامی می گذرد شرمگين است. مظلومان آينده تاريخ بر روحانيان خفته امروز نخواهند بخشيد که به استبداد دينی خوش آمد گفتند ومنافع خودرا بر مصالح خلق مقدم داشتند وبانگی به اعتراض و انکار بر نياوردند.

بار خدايااز روزی که آستان ولايت تو را بوسيديم و با ر سنگين امانت تو را بر دوش گرفتيم ، و" ازهمه باز آمديم و با تو نشستيم " ،غمخوار ايمان و حريت شديم وانسان راکه برصورت خويش آفريده يی سزاوار حرمت وکرامت بيکران يافتيم.
می بينيم که رهزنان در کمين نشسته اند و بنام تو راه سعادت و راحت خلقان را بسته اند. نيکان را يا به گورستان فرستاده اند يا بزندان. و مملکت را يا به جنّيان سپرده اند يا به جادوگران. افول اختر مروّت و غروب خورشيد عدالت را می نگريم و آئين نازنينت را می بينيم که پيام آور خشم وخشونت و جنگ و نفرت شده است.
معاويه ها را می بينيم که چنگ و دندان در خون يکديگر فرو برده اند و بر سر طعمه رياست ، تهيگاه خود را می درند. کشور ايران را می نگريم که چون کشتی بی لنگر کژ مژ می شود ونا خدايش گويی خدا را از ياد برده است. با اينهمه،نوميدی را گردن زده ايم که :از ازل تا به ابد فرصت درويشان است.
بار خدايا ، صالحان و آزاديخواهان را چندان فرصت وکاميابی ده تا دست به کاری زنند که غصّه سرآيد و ديو بيرون رود و فرشته درآيد. توفانهای تند توحش، چراغهای کوچک مقاومت را کشته و شکسته اند. مگذار مشعل های بزرگ بميرند ، مبادا ظلمت استبداد جاودانه شود.اينک که برق غيرت درخشيده و سحاب عزّت را سوخته، ابری و بارانی ديگر بفرست تا پليدی وشومی جهل وفقرو ا ستبداد را بشويدوگلزارآزادی واگاهی را آبياری کند.
ای فروزندۀ ماه و مهر، شب تيرۀ ستم کشان را سحر کن، و خواب شب پرستان راجاودانه گردان
آنکه خوابش بهتر از بيداری است آنچنان بد زندگانی، مرده به.
نسيم جان بخش رحمت تو سرمایۀ سعادت ماست.

بار خدايا عزت الله سحابی وهاله سحابی را به گلزار رضوان راه ده وآنان را در زمره صديقان و قديسان بنشان،وبر افتادن بيخ استبداد را که آرزوی همه عمرشان بود تحقق بخش،وايرانيان را از چنگ سفيهان وسفلگان برهان واز دروغ وخشکسالی ودشمن مصون دار ورحمت ومحبت عام خودرا بر همگان بگستر.
چراغ صاعقۀ آن سحاب روشن باد که زد به خرمن ما آتش محبّت او
بيا که دوش به مستی سروش عالم غيب نويد داد که عام است فيض رحمت او

عبدالکريم سروش
خردادماه ۱۳۹۰

Wednesday, June 01, 2011

بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی

شهادت هاله سحابی بر اثر خشونت نیروهای امنیتی در مراسم تدفین پدر، لکه ننگی است که چهره سیاه استبداد دینی را بیشتر از پیش نمایان کرد. استبدادی که در لباس دین حتی به یکی از روحانی ترین مراسم دینی، خاکسپاری یک مسلمان، نیز احترام نمی گذارد و با رعب و سرکوب در اینگونه مراسم قصد دارد چند صباحی بر عمر خود بیافزاید. استبدادی که آنقدر متزلزل است که ظرفیت برگزاری یک مراسم تشییع و برگزاری نماز وتدفین را نیز از عزاداران دریغ می کند. امروز کسانی که در لباس دین سالها واقعه عاشورا و جنایات یزید و خاندانش را محکوم کرده اند گویا فراموش کرده اند که امام سجاد (ع) و زینب (س) در آن استبداد اموی حداقل فرصت خطبه خوانی بعد از عاشورا را یافتند و دردشان را فریاد زدند.

این همه ترس و تزلزل در اوج تبلیغات رسانه ای برای نمایش اقتدار،فقط نشان از پوچی و پوکی استبداد دارد. برادران و خواهران ایرانی، مرگ هاله سحابی برای ما یک پیام صریح و واضح دارد و آن اینکه "استبداد دینی از حضور شما در مراسم تشییع وتدفین عزت الله سحابی پریشان حال است". استبداد از مردم، از کسانی که بدون چوب و چماق، بدون پول زور و مواجب، بدون خشونت و با مهر برای پشتیبانی از آزادی و آزادیخواهان به خیابان می آیند، ترسان است. و همه ما باید بدانیم تنها با حضور و اراده استوار خود می توانیم داد خود و دیگر مظلومان را از استبداد دینی و حاکمیت مطلقه فردی استرداد کنیم و بر سرنوشت خویش حاکم شویم.

فریاد از این بیداد

خدایا از جانب خودت یاور و یاری ای برای ما بفرست که سخت گرفتار حاکمیتی شده ایم که حتی به مراسم تشییع و تدفین رفتگان نیز رحم نمی کند و ماموران حکومت عزاداران را بجای دلداری لت و پار می کنند و جنازه را می دزدند و در غیبت خانواده و عزاداران به خاک می سپارند!.
خدایا این درد را به کجا باید ببریم که حاکمی بنام تو , اینهمه بر بندگان خدا ستم روا می دارد و استبداد می ورزد و از دین تو برای بقای خودش هزینه می کند
Monday, May 30, 2011

در حسرت آزادی


سحابی هم رفت
مهندس عزت الله سحابی، فعال سیاسی پس از بیش از نیم قرن مبارزه، در پی یک دوره بیماری، و در حسرت آزادی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

سبزها یکی یکی می ریزند
زردها بر درخت می مانند!


www.shocaran.blogspot.com